دروغی در اکواریوم
من در یک اکواریوم در حال شنا بودم
چطور شکست؟؟
و بخیه
دروغی که در اکواریم گفتم
و اما حقیقت:
او در حمام را روی من بست
من عصبانی بودم
گفتم در را باز کن
باز نکرد.فریاد زدم
با مشت به شیشه کوبیدم
شیشه ریخت و دستم جرید
این حقیقت بود
سگ ها پارس می کنند و دنبال تاریکی می گردند
بوعلی پیر شده وقلنج کرده
پنهانم
پنهان از همه
در زیر یک تخته سنگ
شاید هم درون یک مرداب
یا شبیه یک ماهی قزل آلای خالدار شده ام
من او را به قلاب انداخته ام؟؟
یا قلاب او مرا می کشد؟؟
کنار چمن می دوم و راستای خود را صاف میکنم
مهندس زنگ میزند میگویم ببلاغ
بلدرچین ها را شکار میکنم
آنها را کباب میکنم تا نپرند
ویرایش میکنم و میگویم فرصت برای خواب هست
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 23:56 توسط مکس دیوانه
|