صبح بعد نماز تا هشت خوابیدم

صبحانه و بعد رفتم کنار چمن نیم ساعت دویدم

راه رفتم

دوش گرفتم

و الان

روی چمن بیرون روی حصیری دراز کشیده ام

جیرجیرکها خار صدا را رها کرده اند

از دور دست ها صدای آب شنیده می شود

سگ های ولگرد روی برگ ها قدم مینهند

و من چخشان میکنم تخم.... سگ ها را

بیگانه کنارم است و تیپ هیپی زده ام

و من زنده ام میخانم

مینویسم و دراز کشیده

دلم بستنی سالار خاست

یادم آمد قبض گاز را نداده ام