صبح بیدار شدم
بعد نماز در حالی که هنوز هوا روشن نبود گفتم بریم یه تابی بخوریم همسر ی گفت خوابم میاد. گ ش اد کرده
منم پریدم پمپ بنزین یک لیتر بنزین گرفتم در را رنگ کنم
تمیز کردن در و گرفتن خاک هاش خیلی زمان برد
نصفه در را از داخل رنگیدم
بقیه اش را گذاشتم برای فردا صبح
یه جورایی فکر میکنم از بدنم زیاد کار میکشم. کم هم میخابم. خدا را شکر به بطالت نمیره
شاید هم بره 😐☺😨
الان هم خیلی خوابم میاد
پرینت گرفتم باقی صفحات را
از دوشنبه کار جدی شروع میشه😁😊😎
چهارشنبه هم یه جلسه مهم گذاشتن
میخوام ۸۰ را زنده کنم. میشه؟؟🙂🤗🤔
ممکنه؟؟
خدا بزرگه و همین کافیه
امروز داشتم فکر میکردم من کجاها پا پس کشیدم؟
اصلا اسمش پا پس کشیدنه؟؟!!!
یه جایی بودم محیط کار خوبی بود. چند سال پیش
کارهای متفاوتی انجام دادیم
به قول همکاران واقعا ترکوندیم
ولی خب من برای خودم دیسیلپین خاصی دارم🙄😏
بعد از سه سال محل کار یا مد..رسه را عوض میکردم
اینجا هم سه سال محیط شد ولی میخاستم بمانم ولی چی شد که رفتم؟؟😑
تیر اول: عمه فوت شد. مسئول ما چون برنامه بازدید نوشته بود من نتونستم برم و البته خبر هم دادم چون خودم هم ۶ صبح متوجه فوت عمه شدم و رفتم شهدا تا ۱۱ . برخورد جالبی نداشت
توقع داشت عمه روز بازید فوت نکنه 😑
بعدش هم اون روزا گروه ها تووو وات...س بود
دو روز بعد فوت عمه ام جوک فرستاد داخل گروه با یه عالمه استیکر خنده
نمیگم بد یا خوب
پیام تسلیت هم خدایی گذاشت
ولی جوک یه کم جای تامل داشت اونم روز دوم بعد فوت عمه
تیر دوم
یه شوخی بدی مسئول (همان قبلی) در جمع باهام کرد
شوخی کرد ولی بی ادبی بود
که مثلا فلان چیز که نیست را داخل کیفت را ببین تو نبردی 😑😐
تهمت بود بیشتر تا شوخی. هر کسی خط قرمز داره برای خودش
بعدش هم ازم وقتی تنها بودیم معذرت خواهی کرد
ولی حرمت را شکسته بود
همان جا تصمیم گرفتم برم
هر چند خیلی ها گفتند بمان ولی من کله شقیا خودما دارم 🤓😛
البته هنوز بهم زنگ میزنیم
کینه ای نیستم ولی میگم حرمت شکست
بعد من دو نفر امدن پیشش هر کدام یه سال بیشتر بند نشدن
حالا چی شد اینا را گفتم؟؟
نمیدونم ☺🤔🙃🤠
امشب یادش افتادم
الان که دارم مینویسم بوی بنزین و رنگ از صبح میاد😲😈