رو به دریا بنویس

تیر است در قفایم
عشق است روبرویم
بگذار تا بریزد
خون جای آبرویم
در دستهای گرمت
بی نام و بی نشانم
من آسمان ندارم

بیرون از این جهانم
من آسمان ندارم
بی نام و بی نشانم
صدها سخن به دل بود
صد راز در صدایم
یارا چه می توان گفت
در بند تو رهایم

رنگ برای در من

صبح بیدار شدم

بعد نماز در حالی که هنوز هوا روشن نبود گفتم بریم یه تابی بخوریم همسر ی گفت خوابم میاد. گ ش اد کرده

منم پریدم پمپ بنزین یک لیتر بنزین گرفتم در را رنگ کنم

تمیز کردن در و گرفتن خاک هاش خیلی زمان برد

نصفه در را از داخل رنگیدم

بقیه اش را گذاشتم برای فردا صبح

یه جورایی فکر میکنم از بدنم زیاد کار میکشم. کم هم میخابم. خدا را شکر به بطالت نمیره

شاید هم بره 😐☺😨

الان هم خیلی خوابم میاد

پرینت گرفتم باقی صفحات را

از دوشنبه کار جدی شروع میشه😁😊😎

چهارشنبه هم یه جلسه مهم گذاشتن

میخوام ۸۰ را زنده کنم. میشه؟؟🙂🤗🤔

ممکنه؟؟

خدا بزرگه و همین کافیه

امروز داشتم فکر میکردم من کجاها پا پس کشیدم؟

اصلا اسمش پا پس کشیدنه؟؟!!!

یه جایی بودم محیط کار خوبی بود. چند سال پیش

کارهای متفاوتی انجام دادیم

به قول همکاران واقعا ترکوندیم

ولی خب من برای خودم دیسیلپین خاصی دارم🙄😏

بعد از سه سال محل کار یا مد..رسه را عوض میکردم

اینجا هم سه سال محیط شد ولی میخاستم بمانم ولی چی شد که رفتم؟؟😑

تیر اول: عمه فوت شد. مسئول ما چون برنامه بازدید نوشته بود من نتونستم برم و البته خبر هم دادم چون خودم هم ۶ صبح متوجه فوت عمه شدم و رفتم شهدا تا ۱۱ . برخورد جالبی نداشت

توقع داشت عمه روز بازید فوت نکنه 😑

بعدش هم اون روزا گروه ها تووو وات...س بود

دو روز بعد فوت عمه ام جوک فرستاد داخل گروه با یه عالمه استیکر خنده

نمیگم بد یا خوب

پیام تسلیت هم خدایی گذاشت

ولی جوک یه کم جای تامل داشت اونم روز دوم بعد فوت عمه

تیر دوم

یه شوخی بدی مسئول (همان قبلی) در جمع باهام کرد

شوخی کرد ولی بی ادبی بود

که مثلا فلان چیز که نیست را داخل کیفت را ببین تو نبردی 😑😐

تهمت بود بیشتر تا شوخی. هر کسی خط قرمز داره برای خودش

بعدش هم ازم وقتی تنها بودیم معذرت خواهی کرد

ولی حرمت را شکسته بود

همان جا تصمیم گرفتم برم

هر چند خیلی ها گفتند بمان ولی من کله شقیا خودما دارم 🤓😛

البته هنوز بهم زنگ میزنیم

کینه ای نیستم ولی میگم حرمت شکست

بعد من دو نفر امدن پیشش هر کدام یه سال بیشتر بند نشدن

حالا چی شد اینا را گفتم؟؟

نمیدونم ☺🤔🙃🤠

امشب یادش افتادم

الان که دارم مینویسم بوی بنزین و رنگ از صبح میاد😲😈

باد بین درختان چنار

صبح بعد نماز تا هشت خوابیدم

صبحانه و بعد رفتم کنار چمن نیم ساعت دویدم

راه رفتم

دوش گرفتم

و الان

روی چمن بیرون روی حصیری دراز کشیده ام

جیرجیرکها خار صدا را رها کرده اند

از دور دست ها صدای آب شنیده می شود

سگ های ولگرد روی برگ ها قدم مینهند

و من چخشان میکنم تخم.... سگ ها را

بیگانه کنارم است و تیپ هیپی زده ام

و من زنده ام میخانم

مینویسم و دراز کشیده

دلم بستنی سالار خاست

یادم آمد قبض گاز را نداده ام

دروغی در اکواریوم

من در یک اکواریوم در حال شنا بودم

چطور شکست؟؟

و بخیه

دروغی که در اکواریم گفتم

و اما حقیقت:

او در حمام را روی من بست

من عصبانی بودم

گفتم در را باز کن

باز نکرد.‌فریاد زدم

با مشت به شیشه کوبیدم

شیشه ریخت و دستم جرید

این حقیقت بود

سگ ها پارس می کنند و دنبال تاریکی می گردند

بوعلی پیر شده وقلنج کرده

پنهانم

پنهان از همه

در زیر یک تخته سنگ

شاید هم درون یک مرداب

یا شبیه یک ماهی قزل آلای خالدار شده ام

من او را به قلاب انداخته ام؟؟

یا قلاب او مرا می کشد؟؟

کنار چمن می دوم و راستای خود را صاف میکنم

مهندس زنگ میزند میگویم ببلاغ

بلدرچین ها را شکار میکنم

آنها را کباب میکنم تا نپرند

ویرایش میکنم و میگویم فرصت برای خواب هست

در سرازیری با دوچرخه

صبح آمدیم سد

بعد ناهار

وقتی هوا خنک شد دوچرخه را برداشتم

در جاده ها

ضربان قلب یه جاهایی به ۱۷۲ رسید

بعد رفتم درون آب

قبلا اینقدر یخ بود وسط تابستان نمیشد بری درونش

تا وسطای اب راحت رفتم

اب تا زیر شووخمام بود

خیس شد شلوارم

برگشتم

هووولو

وقتی جایی دعوتید

صبح اول وقت هم هست

باید خیلی هم بشینید

مثلا یک جلسه

هلو براتون آوردند

هر چند هلوی خوشمزه و ابداریه

دوست داری بخوریش

هر چند بهت چشمک میزنه

تو نخور

خودتا کونترول کن

همساده

همسایه ای که ساعت دوازده نصف شب در ماشینش را محکم میبنده کووووو......نیههههه تمام

باور کنید میخام مودب باشم نمیذارند

قرمز رنگ

سکانس اول

صبح توپ بسکت را برداشتم و رفتم برای ورزش و تمرین

پسرکی با پیراهن قرمز هم کنار چمن مصنوعی با دوچرخه ایستاده بود

ساعت پنج و نیم صبح

لباس هایش را عوض کرد

کسی نیامد شروع کرد زنگ زدن به دوستاش

هندفری داخل گوشم بود صدای پسرک را نداشتم

یاد خودم افتادم با ده بیست تا بچه ها هماهنگ میکردم اخرش هیشکی نمی آمد برای فوتبال

پسرک لباس و پوشید ناامیدامه آمد روی میز تنیس نشست

سکانس دوم

من: بیا بریم ... منم آمدم اینجا منتظرت می مانم تا بیایی ...

او: میام ولی یه شرط داره ...

من: چه شرطی؟؟

او: اون لباس فلانم را بپوشم

من: اون که خیلی تنگه

حتی وقتی ده بیست تا بچه داشته باشیم

حتی اگه ما مردها حرم سرا و زنان یک مرد حلقه به گوش داشته باشن

تنهاییم

مسیر زندگی اینه

و باید این را متوجه بشیم

پس خوشی های ساده خودت را ساده ازش نگذر

لذتش را ببر

اگه بودن خب شریکن نبودن خودت باش

به دنبال شهاب

ساعت دوازده و ربع

بعد از نت گردی

و ویرایش چند صفحه

برگرفتم

تنگ امدم پشت بام

تا شاید شهابی ببینم

بعد از چندین سال

کنون که چیزی عبور ننموده

سه تا شهاب سنگ با سرعت زیاد و البته کوتاه

تا ساعت یک و نیم نصف شب دیدم

سردمه میخام برم لالا

زیر پتوووو

جلف کچل جوان

هیچ وقت از رامم... بد خوشم نمی امد

نه اون موقع که خنداننه بود نه الان

به اسم ایر...ان و ای..ران ما دوستت داریم از این کککک...س شعرا چه پولی زد به جیب

برنامه سازه واقعا؟؟

با رانت به کجا رسیده

بعد میره بچشووو تو کانااا..دا ..و به ریش ما میخنده

یه تیکه هایی از برمانه جدیدش را دیدم

به خدا جلفه میرقصی

کچل

چاق

زشت

نکن

یکی به اینننن ..ککک وون...ده بگه. نگه مدیونه

یا حداقل فیلم رقصصصش را نشونش بدید جاااا....کشی را

شوک اآااااااا

امروز شوک ااااا ۱۳۰ خریدم

از اصفهان تا خانه

اولین موتوری که خریدم ☺😊🙂🤗

بعد هرمززززز

محد ..ث ه. بهم زنگ زد

دوس داره لا....س بزنه ولی تمام شده دخترم

روزی که باید می ماندی رفتی پس الان فقط یه همکاری و بس

فردا نذری دعوتیم

دیه چی

هان سید هم زنگم زد

خروس سیاه؟؟!!!

میگن این سه چهار شب شهاب بارونس

هر لحظه که می گذره متوجه میشم چقدر خدا هوایم را داشته

چقدر

پلی جدید بر زندگی

بیدار شدم

پنج و نیم به همسری گفتم بریم کل پاچ

گفت خوابم میاد

لباس پوشیدم

دوچرخه و گارد

کتاب و نوشته هام

هندفری

نون. کله پاچ بنا گوش

امدم پل زندگی

کله پاچ زدم

تقریبا یک ساعتی رکاب زدم

مطالعه و ویرایش

دلم چایی خواست

برم خانه نعناعی درست کنم

بعدم قهوه

زندگی را روی مدار هیچی نذار

بوی قلیون میاد

خار ....ده های مهربان به منم بدید

خانه نشین

صبح ها زیاد میخوابم

چند روز حداقل بی دغدغه

میپاشم و می گویم می روم کوه و پیاده روی ولی روی ت..خم هایم میخابم

خواب بعد از نماز خوشمزس

انواع چرندیات را خواب میبینم

بعد همسری صوبحانه می آورد

من می روم سراغ کارهایم و کتاب

خواندن

ورزش

چرت زدن

بعد به گل ها می نگرم

فاصله می گیرم

سعی میکنم گرمیجات نخورم

بعد وب گردی و قیمت های بازار

بعد تجزیه تحلیل

و شاید فیلم

و منتظرم

که زنگ بزنند

این است روزگار اژدهای خفته

چو گلیانگ

بهتره زنگ بزنی

پایان فصل دوم بهتره به سائول زنگ بزنی

هوشمندانه و دقیق

ایروکس

چیز ...ر در بازار 😑

یه هفتس موتور خریدن ذهنمو درگیر کرده

از بس مارک ها زیاد شدند🤕

و اکثرا میگن خدمات پس از فروش صفر😨💩

تازه موتور جدیدا هم که انژکتور و ... پر هزنیه🤔

موندم😎

شنبه قرار شد برم بازار☺😉

فسفر سوزی

انرژی زیادی فکر کردن می گیره

صبح صبحانه مفصلی خوردم ولی الان شدید گرسنمه

نمی دونم ناهار چی داریم؟؟

شب شام مهمانیم. یا چلو مرغه یا فسنجون. مادری لو داد

فردا صبح مغز بزنم؟

نیاز به دوش و اصلاح دارم

ما مردا تا گشنمون بشه پاهامون می لرزه

و اما داستان: نقشه تهاجم و صفحه ذهنی من

دو تماس

چندین پیام

دستاورد؟؟

۸۴ و نیم

منتظرم

واریز کن دگر

پدر خانده

از شنبه تا یکشنبه

و اتفاق افتاد

جهت اطلاع

بعدش رفتم شهداء

و حالا تغییرات شروع می شود

تیک تاک

و آنهایی که تهدید کردند ...

ما این بازی را به روش خودمان تمام میکنیم

پریدی

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻮﻗﺖ ﺷﻌﻠﻪ ور ﺷﺪ ﻋﺸﻖ ﻧﻬﺎﻳﻰ ﻣﻦ

ﻫﺮ ﻏﻢ آﻣﺪ ﺳﺮ ﻧﻴﺎﻣﺪ ﺻﺒﺮ ﺟﻮاﻧﻰ ﻣﻦ

ﺗﺎ رﺳﻴﺪی ﺟﺎن ﺧﺴﺘﻪ دل ﺑﻪ ﻫﻮای ﺗﻮ ﺑﺴﺖ

از ﻫﻮاﻳﻢ ﺗﺎ ﭘﺮﻳﺪی ﺟﺎی ﺗﻮ ﮔﺮﻳﻪ ﻧﺸﺴﺖ

ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺣﺎل دﻟﻢ را ﮔﺮﭼﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻰ

از ﻟﺐ ﺑﺴﺘﻪ ی ﻣﻦ ﺗﻮ ﺑﺨﻮان ﺷﺮح ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻰ

ای ﻛﻪ از ﻣﻦ ﺧﻮش ﮔﺮﻓﺘﻰ دل ﺑﻪ دام آﺷﻨﺎﻳﻰ

ﻧﻴﻤﻪ ﺟﺎﻧﻰ ﻣﻮﻧﺪه اﻣﺎ ﺷﻜﻮه دارم از ﺟﺪاﻳﻰ

برو جلو

پرینت

روی برگه های قدیمی

ویرایش ویراش و باز ویرایش

با خودکارهای ابی و قرمز

بیشتر قرمز

داستانی که الان به مرداب رسیده

داستان عجیبیست که فقط ذهن روانی یک نویسنده مثل من میسازدتش ☺😁🤗😑

همسری خوابه

من پایین بین کاغذها

در گرمی هوا دور از کولر گازی

بوی زغال و کباب همسایه ها

ما شوله زرد خوردیم😁😎☺😉

بشکاف برو جلوووووو

خیلی وقته اهنگ باهندزفری گوش ندادم

امشب میخام بدم

گوش به موسیقی البته

بی خوابی یک خواب آلو

خیلی وقته سیگرت نکشیدم

خیلی وقت

بچه مثبت

شنبه ای پر از اتفاق

در راهه

اکشن

مسافر

مرخصی گرفتم

مامان بزرگ از ک..انا دا برگشته

خاله برامون سوغاتی گرفته بود

چند انتش...اراتی دیگه هم ایمیل زدم

یکیشان دوساعت بعد تماس گرفت

گفت مشارکتی برای کتاب

تقریبا ۱۰۰ صفحه ویرایش کردم.

الان خیلی خوابم میاد

ظهر خانه مامان بزرگ قرمه سبزی خوردیم

دلم چای نبات میخاد

بیدار شدم شاید قهوه شیر

عصر هم فیلم ببینیم

خیلی وقته کوه نرفتیم

یعنی فردا تعطیل میشه و تخ...مامو بغل کنم بخابم

سکه بره بالا ۸۰ موتورررر بخرم ☺😉😎

جمعه یان روز خیلی تخم..ی ای داشتم

از ساعت ۱۱ تا ۳ یه ریز ترکی حرف زدند و من غریب

خار... کووووو ....

از خانواده اش اصلا خوشم نیامد

فره نگ خودشان را البته نشان دادند

من مهمان بودم

مهم نیست

همه چیز می گذره

مح...ثه زنگ زد

فکر نمی کردمن کارشنا...س گرفته باشم

خودش تعلل کرد

بهش گفتم درخواست بده تا بتونم روش اقدام کنم

هی کلاس گذاشت

اونم چوووس کلاس خب اینم نتیجه اش

البته خیریتی داره